رگا

!وبلاگ مشترک من و عشقم

رگا

!وبلاگ مشترک من و عشقم

ملاقات با خدا

روزی یک مرد روحانی با خدا مکالمه ای داشت: خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟

خداوند او را به سمت دو در هدایت کردو یکی از آن ها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشتکه روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد.

افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند. به نظر قحطی زده می آمدند. آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که دسته ها به بالای بازو هایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند. اما از آن جایی که این دسته ها از بازو هایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را بر گردانند و قاشق را دز دهان خود فرو برند.


مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آن ها غمگین شد. خداوند گفت: تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است. آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز. آنها مثل اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خندیدند. مرد روحانی گفت: خداوندا نمی فهمم؟! خداوند پاسخ داد: ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد. می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!

هنگامی که موسی فوت کرد به شما می اندیدشید. هنگامی که عیسی مصلوب شد، به شما فکر می کرد. هنگامی که محمد وفات یافت نیز به شما می اندیشید. گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند. این کلمات از اعماق قرون و اعصار به یاد آوری می کنندکه یکدیدگر را دوست بدارید، زیرا که هیچکس به تنهایی وارد بهش خدا نخواهد شد...



+پ.ن: عاشقونه نبود. اما انقد قشنگ بود دلم نیومد شما هم نخونیدش.

نظرات 4 + ارسال نظر
هستی شنبه 28 مرداد 1391 ساعت 03:01 ب.ظ http://parvanegi.blogsky.com

داستان جالبی بود
ممنون

خواهش!

نازنین شنبه 28 مرداد 1391 ساعت 04:32 ب.ظ http://www.hasti2468.blogfa.com

سلام اگه بدونید چقدر دنبال ادرس وبلاگتون بودم.اخه یه دفعه همه یلینک ها پاک شد.این داستان صعیفه واقعا قشنگه

اگه وبلاگو آپ میکردی برات کامنت میذاشتم که انقد دنبال آدرس نگردی! خیلی ممنونم که برای وبلاگ ما اهمیت قائلی!
آره داستانش واقعا قشنگه...

رضا شنبه 28 مرداد 1391 ساعت 05:05 ب.ظ http://sedayekhasteyebaron.blogsky.com/

از نظر من این وبلاگ قالبش قشنگتره

مرسی که نظرتو گفتی

shadi شنبه 28 مرداد 1391 ساعت 09:52 ب.ظ http://shadi-shadi.blogsky.com

salam.man chon ba go0shim miam nemito0nam khob bebinam webeto enshalla bargashtam az mosaferat hatman miam mibinamo nazar midam.

به به مسافرت رفتی شادی خانوم؟ کجا رفتی؟ ایشالا هر جا رفتی خوش بگذره بهت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد