-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 شهریور 1391 12:57
وی آن شیشه ی تب دار تو را ها کردم ، اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم ، شیشه بدجور دلش ابری و بارانی شد ، شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم ، با سر انگشت کشیدم به دلش عکس زیبای تو را ، عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 شهریور 1391 10:34
خود را به که بسپارم وقتی که دلم تنگ است پیدا نکنم همدل دلها همه از سنگ است گویا که در این وادی از عشق نشانی نیست گر هست یکی عاشق آلوده به صد رنگ است
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 شهریور 1391 15:29
عشق مثل نماز خوندن میمونه ! بعد از اینکه نیت کردی ؛ نباید به اطرافت نگاه کنی … !!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 شهریور 1391 14:01
بــــــاور کن ، کــــــار ِ من نیست .. کــــــار ِ دل اســت ! دلــــــم ، جایــــــی میــــــان ِ نفـسهـایت .. گیــــــر کرده است …!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 شهریور 1391 13:59
عشق غیر از تاولی پر درد نیست، هرکس این تاول ندارد مرد نیست، آمدم تا عشق را معنا کنم، بلکه جای خویش را پیدا کنم، آمدم دیدم که جای لاف نیست، عشق غیر از عین و شین و قاف نیست.
-
بیا بریم
جمعه 3 شهریور 1391 16:40
بعضی وقتا دوست دارم وقتی بغضم میگیره خدا بیاد پایین و اشکامو پاک کنه دستمو بگیره و بگه آدما اذیتت میکنن بیا بریم…
-
دلتنکی بهانه ی خوبی نیست
جمعه 3 شهریور 1391 16:39
هر بار که میخوام به سمتت بیام، یادم میفته که دلتنگی بهانه ی خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست…
-
اثبات عشق
جمعه 3 شهریور 1391 11:33
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم… ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود… اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم. می دونستیم بچه دار نمی شیم. ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست. اولاش نمی خواستیم بدونیم. با خودمون می گفتیم، عشقمون واسه یه زندگی رویایی...
-
چه وضعشه؟
پنجشنبه 2 شهریور 1391 20:34
اه… این چه وضعشه؟ هر دفعه که سر میزنم ببینم نظری هست، میبینم خبری نیست! هر دفعه هم که به پیوند ها سر میزنم، یا قرن هاست که آپ نکردن یا این که اون هایی هم که آپ کردن، سرویس وبلاگ دهیشون بلاگفا بوده و من نتونستم نظر بذارم براشون! بابا از رونق افتاده انگار وبگاهمون! حوصلمون سر رفت! یا آپ کنین یا این که میاید نظر بدین...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 شهریور 1391 13:43
هرچـه بـیـش تـر میخـواهمـت دورتـر میشـوی برگرد... قـول میدهـم دیگر دوستـت نـداشتـه باشـم
-
با وفا ناز و جفا آموختی
سهشنبه 31 مرداد 1391 12:19
بـــا وفــا نــاز و جـــفـــا آمـــوخــتـی ایــن جفا را از کجا آموختی کو وفـــاهای لطــیفت کز نــخســت در شکار جان مـــا آموختی هر کجا زشــتی جفا کاری رسیـــد خوبیش دادی وفـــا آموختی ایــــدل از عــالــم چــنین بیگانگــی هــم ز یــار آشــنــا آموختی جانــت گر خـواهد صنم گویی بلی این بـلی را زان بـلا آموختی عشق را...
-
درد و دل
دوشنبه 30 مرداد 1391 13:24
بعضی موقعا می بینی که دور و اطرافت یه اتفاقی میفته که با شرایط تو هم جور در میاد! خب، بعید نیس که نگران بشی که ممکنه برای تو هم اتفاق بیفته. هر کاری میکنی که جلوشو بگیری تا این اتفاق نیفته. بعضی موقعا تلاشت جواب میده بعضی موقعا جواب نمیده. بعضی موقعا هم با کارایی که میکنی تا اون اتفاق نیفته باعث میشی خودت ضرر ببینی...
-
عید فطر مبارک
یکشنبه 29 مرداد 1391 13:09
عید آمد و عید آمد با نقل و نبید آمد رمضان مبارک رفت این فطر سعید آمد دنیا شده یکسر گل هرگوشه پراز بلبل هر خاک شده بستان چون نور امید آمد ... +پ.ن: عیدتون مبارک دوستای جون جونییییی...
-
ملاقات با خدا
شنبه 28 مرداد 1391 12:42
روزی یک مرد روحانی با خدا مکالمه ای داشت: خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ خداوند او را به سمت دو در هدایت کردو یکی از آن ها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشتکه روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد. افرادی که دور میز نشسته بودند...
-
وووی این عکسو هم خعلی دوس دارم!!
پنجشنبه 19 مرداد 1391 15:27
-
چه رمزیه؟؟
پنجشنبه 19 مرداد 1391 15:20
نمـے ב ونـــم چه رمـــــزیه لامــــصب بعضـــ-ـــیا بــﮧ ا ב Ґ مـــیگـ טּ "عزیزم" انگار فحــــــش ב ا בטּ ؛ ولی بعــــــضیا هــــــستـ טּ بــﮧ آدم مـــــیگـ טּ : "دیــــ√ـوونـﮧ " ، انگار ב نــــــیا رو بــﮧ ا ב Ґ ב ا בטּ ...
-
یه داستان خیلی قشنگ!!
پنجشنبه 19 مرداد 1391 15:09
پسر : ضعیفه ! دلمون برات تنگ شده بود... اومدیم زیارتت کنیم ! دختر : تو باز دوباره گفتی ضعیفه؟؟؟ پسر : خوب... «منزل» بگم چطوره !؟ دختر : وااااااااای... از دست تو !!! پ: باشه... باشه... ببخشید «ویکتوریا» خوبه ؟ د: اه... اصلا باهات قهرم . پ: باشه بابا... تو «عزیز منی»، خوب شد؟... آَشتی؟ د: آشتی، راستی... گفتی دلت چی شده...
-
شب قدر
سهشنبه 17 مرداد 1391 17:56
سی شب خرابت می نشینم تا سحر گاهان شاید به دست لطف کردی قصد تعمیرم ای اسم های اعظمت امن یجیب عشق هرشب سحرپرمی کشم …اما به زنجیرم +پ.ن: از خدا میخوام که تو بهترین و قشنگ ترین شب سال، ما رو مهمون دستای رحمت خودش کنه و آمرزیده شیم، به خاطر کارهایی که کردیم...
-
عکس مورد علاقم
سهشنبه 17 مرداد 1391 14:55
این عکسو تو وبلاگ عشقم دیدم. یکی از بهترین عکسای عاشقونه ای بود که تا حالا دیدم. من این عکسو خیلی دوس دارم. اگه دقت کنین یه دنیا احساس توش پیدا میکنین. شاید واقعا این دو نفر عاشق بودن که اینجوری عکسشون سرشار از عشق شده!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 مرداد 1391 14:37
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد. در آن...
-
گل صداقت
شنبه 14 مرداد 1391 13:09
دویست و پنجاه سال پیش از میلاد باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری که سزاوار تر است را انتخاب نماید. وقتی خدمتکار پیر قصر ماجرا را شنید به شدت غمگین شد چون دختر او به طور مخفیانه عاشق شاهزاده بود. دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 مرداد 1391 17:20
من و تو شباهت های متفاوتی با هم داریم ! هر دو شکستیم، تو قلبم را ، من غرورم را هر دو رقصیدیم، تو با دیگری ، من با سازهای تو هر دو بازی کردیم، تو با من ، من با سر نوشتم و در آخر ، هر دو پ ی بردیم تو به حماقت من ، و من به پست بودن تو آری .. این شباهت های متفاوت هر روز آشکارتر می شوند!!
-
دیوانگی و عشق
پنجشنبه 12 مرداد 1391 18:10
زمان های قدیم٬ وقتی هنوز راه بشر به زمین باز نشده بود. فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند. ذکاوت گفت بیایید بازی کنیم. مثل قایم باشک! دیوانگی فریاد زد: آره قبوله من چشم می زارم! چون کسی نمی خواست دنبال دیوانگی بگردد٬ همه قبول کردند. دیوانگی چشم هایش را بست و شروع به شمردن کرد: یک٬ ... دو٬ ... سه٬ ... ! همه به...
-
طرز بیان
پنجشنبه 12 مرداد 1391 18:01
روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو نوشته بود: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را...
-
کوروش و دختر عاشق
پنجشنبه 12 مرداد 1391 17:58
دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقت هستم.... کوروش گفت:لیاقت شما برادرم است که از من زیباتر است و پشت سره شما ایستاده،دخترک برگشت و دید کسی نیست. کوروش گفت:اگر عاشق بودی پشت سرت را نگاه نمیکردی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 مرداد 1391 17:03
Normal 0 false false false EN-US KO FA زیر بارون تو منو ببوس میخوام عاشق بارون باشم توی سرما بغلم کن میخوام عاشق سرمای زمستون باشم توی گرما جنگ آفتاب بگو که دوسم داری من میخوام عاشق گرمای تابستون باشم هر کجا دلم بگیره من میخوام یاد تو باشم خدا اون روز رو نیاره که یه روز از تو جدا شم چه خوب با تو همیشه موندن و پیر شدن...
-
مـــــــــــرد باید.....
پنجشنبه 12 مرداد 1391 16:53
Normal 0 false false false EN-US KO FA Normal 0 false false false EN-US KO FA مرد باید وقتی مخاطبش عصبانیه , ناراحته , میخواد داد بزنه وایسه روبروش بگه تو چشام نیگا کن , بهت میگم تو چشام نیگا کن حالا داد بزن , بگو از چی ناراحتی بعد مخاطب داد بزنه , گله کنه , فریاد بکشه , گریه کنه حتی با مشتای زنونه ش بکوبه تو بغله مرد...
-
فــــاصـــلـــه ی خوش خیال!!!
پنجشنبه 12 مرداد 1391 16:44
چــــه خـــوش خــیـــال است.... " فــــاصــــلــــه " را مــی گـــویــــم!!!! به خیالش تــــــــــو را از مـــــــن دور کرده است... نــمـــی دانـــد جـــــای تــــو امـــــن اســـت... ایــــــــنـــــــجــــــا...در مـــــیـــان { دل مـــــــن } !!!
-
این عکسو دووووووووس میدارم!!!
پنجشنبه 12 مرداد 1391 16:36
-
آدما باید یکیو داشته باشن که...
پنجشنبه 12 مرداد 1391 16:31
Normal 0 false false false EN-US KO FA آدما باید یکیو داشته باشن که هر وقتی خسته و پکر و داغون و عصبیو مریض بودن ازت نپرسن چرا؟ فقط دستت رو بگیرن و بگن : "بلند شو بریم یه دور بزنیم، دوست ندارم این شکلی ببینمت....